خبرگزاری مهر- گروه هنر: مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده است و تا اربعین ادامه دارد، قرار است روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت کند.
امروز بیست و چهارم ذیحجه هجدهمین یادداشت وی را می خوانید:
بیست و چهارم ذیحجه
«شب بود و خیمهگاه در تلاطم، و صدای سم اسبانی در تردد، و سایه های رقصان مردانی در نور شعله های مشعل که به جنب و جوش آمده بودند.
و جویندگان کام، در پی دنیا، اسبان را لگام زدند و اشتران را بار کردند.
و مردی، بیش از همه تعجیل داشت.
زُهیر گفت: کجا؟
گفت: اینهمه راه زندگی پیش رو است، چرا راه مرگ؟
گفت: برای رسیدن به راز بیمرگی!
سر اسب گرداند و همراه دیگران تاخت و در سیاهی شب گم شد.
تا هیچگاه نفهمد، راز بیمرگی و حیات، در همراهی با آل رسول است.
و صدای دور شدن سواران با ترک کاروان، پیوسته شنیده شد.
و رقیه، همسر مسلم بن عقیل، با چشمان به اشک نشسته با زینب نجوا کرد.
گفت: به خدا قسم مسلم میدانست شمشیر کوفیان به انتظارش نشستهاند. هنگام وداع، صدایش کردم، سر گرداند، آذرخش مرگ را در چشمانش دیدم، خواهرجان او میدانست، به خدا قسم میدانست.
زینب گفت: بخدا اعتماد کن. مقرر همان است که او می خواهد.
و به نوازش، دانه های بلورین اشک را از چهرۀ او زدود و دست او را فشرد و رقیه را تسلّی داد.
زینب گفت: پدرمان میگفت، از پیامبر پرسیدم شما به عقیل علاقه دارید؟ رسول الله فرمود، عقیل را به دو جهت دوست دارم. یکی به خاطر محبتی که به ابوطالب داشت و دیگری به خاطر فرزندش مسلم که در راه دوستی حسین من کشته خواهد شد.»
نظر شما